نقدی بر سخنرانی دکتر ولایتی در ررایطه با تبیین هویت ایرانی

ااااااااااااا    

از دوران نوجوانی وقتی در جستجوی هویت خویش در بین صفحات تاریخ ، بقایای بناهای تاریخی ، فرهنگهای مختلف ، کانالهای تلویزیونی و... بودم ، در میان امواج بی امان تبلیغات و فرهنگ سازی صدا و سیما و دستگاه فرهنگی حاکمیت به تناقض های روشنی مبنی بر مغایرت هویت خود و هویت نمایش داده شده از من در تلویزیون پی بردم. من واقعی آن چیزی نبود که دستگاه رسانه ای حاکمیت از من ساخته بود. اما یک سوال همیشه در ذهنم بود و آن اینکه این همه تلاش جهت تغییر هویت من و ملت من برای چیست؟

بعدها با مقایسه وضعیت اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ملت خود با وضعیت قوم حاکم (فارس) جواب سوال خود را با تلخی غیر قابل تصور یافتم. اما سخنان دکتر ولایتی در رابطه با هویت ایرانی که در مورخه 2/5/88 از شبکه چهار صدا و سیما پخش میشد ، بنده را بر آن داشت تا پاره ای از دیدگاههای ایشان را که بنده صد درصد مطابق با دیدگاه حاکمیت در رابطه با موضوع هویت ایرانی میدانم را به همراه نقدی که نسبت به این نگرش دارم ، با خوانندگان در میان بگذارم. با این امید که با شناخت حقایق و قبول حقایق به تعریفی واقع بینانه نسبت به هویت ایرانی دست یابیم .چرا که این تعریف مبنایی جهت اتخاذ سیاستهای کلان گردیده و راهی را برای همزیستی مسالمت آمیز تمام ملل ، اقوام و فرهنگها در کنار هم خواهد گشود.

آقای ولایتی در سخنان خود از دانشمندان کردی نام میبرد که هویت ایرانی داشته اند. مثلا از دکتر شرفکندی نام میبرد که کتاب بو علی را ترجمه نموده است. و چندین اندیشمند دیگر را نام میبرد که آثاری به زبان فارسی داشته اند. البته که نقش این اندیشمندان در تقویت زبان فارسی و ارتقاء علمی و فرهنگی جامعه ای که زبان فارسی را بلدند بر کسی پوشیده نیست ولی جای تعجب اینجاست که من در مدت زمان 20 سالی که به اندیشه های این آقا آشنا شده ام هیچوقت از زبان ایشان نشنیده ام  و یا در نوشته هایشان ندیده ا م  که حتی یک  اندیشمند  ترک ، کرد یا عرب زبان ایرانی را به خاطر اینکه به زبان و فرهنگ مادری خود خدمت کرده است مورد تمجید و تکریم قرار دهد و ایشان را فردی با هویت ایرانی دانسته و فردی بداند که در راستای اتحاد ملی خدمت کرده است. هر چند نقشی که آن اندیشمند درارتقاء فرهنگی جامعه خود داشته است به مراتب بیشتر از اندیشمندان فارسی زبان باشد. به طور مثال نقشی که اشعار و افکار معجز شبستری شاعر تورک زبان در بیداری فکری ملت آذربایجان در راستای مبارزه با تحجر و تبلیغ علم داشته به هیچ وجه قابل مقایسه با  هیچیک از شاعران فارسی زبان نمیباشد.

ایشان یکی از خصوصیات اقوام ایرانی را وطن پرستی دانسته و میگوید: تلاش جهت حفظ تمامیت ارضی ریشه در هویت ایرانی دارد و برای گفته خودشان شرکت اقوام مختلف در 8 سال دفاع مقدس را به عنوان مثال ذکر می کند.

واقعیت شرکت کلیه اقوام در شکل گیری انقلاب در سال 57 و حضور آنها در جنگ ما بین ایران و عراق چیزی انکار ناپذیر است. ولی عامل تمام جانفشانی های صورت گرفته در انقلاب و دوران دفاع مقدس چیزی نیست که آقای ولایتی عنوان میکند. نگاهی گذرا به دوران دیکتاتوری رژیم پهلوی وبررسی وضعیت آزادی های مدنی اقوام و همچنین وضعیت اقتصادی آنها در این دوران انگیزه مشارکت آنها را در ظهور انقلاب و جنگ تحمیلی که بلافاصله به دنبال این انقلاب اتفاق افتاد را بر همگان روشن میکند.

انگیزه اصلی شرکت آنهابیشتر از آنکه متوجه حفظ تمامیت ارضی ایران باشد ، امید به برقراری عدالت و رسیدن به آزادی بوده است. در قرن معاصر مرزهای سیاسی که محدوده یک کشور را مشخص میکنند را نمیتوان به عنوان دیوارهای یک زندان تلقی کرد که هیچ ملت و قومی را توان شکستن آن نباشد و همه محکوم به زندگی در داخل آن زندان باشند. درست است که احترام به تمامیت ارضی کشورها جزء اصول قوانین بین المللی میباشد ولی در کنار آن حق تعیین سرنوشت نیز برای ملت ها در نظر گرفته شده است. مرزهای سیاسی بایستی مجموعه انسانهایی  را در بر بگیرد که با رعایت عدالت و آزادی در کنار هم زندگی میکنند و در صورتیکه غیر از این باشد نتیجه آن در قرآن به این صورت آورده شده است:  الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.

  میگویند یک زوج عاشق و معشوق برای به ثمر رسیدن انقلاب روسیه دوشادوش هم مبازه میکردند. که در اثنی انقلاب مرد جوان کشته میشود. معشوقه وی نعش او را بغل کرده ، سر او را بر بالین نهاده موهای او را مرتب میکند و با صدای اندوهناک میگوید : بعد از تو انقلاب دیگر هیچ ارزشی برای من ندارد. حالا باید بعد از انقلاب ما مواظب معشوقه خود (و یا عاشق برای زنان جامعه مان) که همانا آزادی و عدالت است باشیم.

قسمت نهایی سخنان دکتر ولایتی در رابطه با مرزهای فرهنگی ایران میباشد. ایشان باز در این مبحث دانسته یا ندانسته فرهنگ فارسها را به عنوان کل فرهنگ ایران به تصویر میکشد. از برگزار شدن مراسم جشن نوروزی در ترکیه (توسط کردهای این کشور) به عنوان نفوذ فرهنگی ایران در آن منطقه یاد میکند. از مشاهده تعدای از روشنفکران اویغور در ترکستان غربی در چین که دیوان حافظ را میخواندند ،آن منطقه را حوزه فرهنگی ایران می نامد. و چند مثال دیگر بیان میکند که بیان آنها به عنوان خط فکرها و دیدگاههایی که موجب آشتی بین ملل گردیده و چهره ای سازنده از ایران و ذهن ایرانی داشته باشد دور از ذهن مینماید.

در نقد ایشان باید گفت که اولا اندیشه و هنر مرز نمیشناسد و دوم اینکه مرده گان نیز به اندازه زنده ها نیاز به تکریم و احترام دارند. توضیح اینکه اگر ایرانی ها صاحبان اندیشه ای مانند عمر خیام ، مولوی و حاظ  را به عنوان الگوهای فکری که خواستار دنیایی پر از معنویت و خوبی میباشند را نشناسانند. جهان در انتظار آنها نخواهد ماند و دیگران اقدام به این کار خواهند نمود. همچنان که دولت ترکیه اقدام به معرفی افکار و اندیشه های مولانا به جهان مینماید.  تاثیرپذیری یک ملت از اندیشه های فکری نخبه های سایر ملل در تمام دوران تاریخ بوده و خواهد بود و نمیتوان این تاثیر پذیری را به عنوان حوزه قلمرو فرهنگی یک کشور در کشور دیگری دانست و آنهم در میان قومیت ایغور در کشور چین که زبان ترکی و مذهب سنی دارند. همچنانکه ما نمیتوانیم قسمت اعظم کره زمین را به خاطر اینکه فلسفه یونان و نظام کشورداری یونان را که  در اکثر کشورها تدریس میشود ، قلمرو فرهنگی یونان بنامیم. ولی بایستی اقرار کنیم که از آن تاثیر پذیرفته ایم. و در مورد مکتب مارکسیسم هم همینطور و...

سخن آخر:

بنده مبانی وحدتی که توسط حاکمیت در ایران تعریف شده را دو چیز میدانم 1) زبان فارسی و 2)مذهب شیعه.

دستگاه رسانه ای حاکمیت با تمام توان این دو را تبلیغ میکند و تلاشهای پیدا و پنهان حاکمیت در راستای ساختن  ایرانی یکدست میباشد یعنی ایرانی با مردم فارسی زبان و مذهب شیعه.

سخنان دکتر ولایتی نیز سرتا پا تبیین و یا بهتر بگوییم تبلیغ همین مبانی در قالب هویت ایرانی میباشد. هرچند در بیان هویت اقوام کرد عنصر مذهب را در نظر نمیگیرد و هم ریشه بودن زبان کردی و فارسی راتکرار میکند، در مورد اقوام ترک آذربایجانی که وی عمدا آنها را آذری میخواند نقش مذهب را پر رنگ تر نشان می دهد . در این میان شکننده ترین حلقه قوم عرب (به جهت عرب و سنی بودن) میباشد و ایشان در تبیین هویت این قوم به عنوان قوم ایرانی بیشترین مشکل را دارد  .  انتظار ما هم از ایشان همین است چرا که ایشان قبلا وزیر امور خارجه سیستم حاکم و اکنون مشاور عالی در رابطه با مسائل بین الملل میباشند. یعنی اگر به زبان خیلی ساده تر بگوییم ایشان مانند یک نقاش هستند که تصویر ما را نه آن گونه که هستیم بلکه آنگونه که ایده ال و خواست ایشان میباشد (ایرانی فارس ، شیعه و وطن پرست) ترسیم کرده و توسط وسایل ارتباطی در دسترسشان به خود ما و دنیا نشان میدهد. و صد البته صدای ما که فریاد میزنیم : آقا این تصویر ما نیست بلکه پرداخته ذهن جنابعالی است به جایی نمیرسد.

اما هویت جامعه ایرانی به چه شکلی است؟ و هویت واقعی جامعه ایرانی چه تفاوتی با هویت ترسیم شده توسط آقای دکتر دارد؟

در اینجا باید از زبان سهراب سپهری ، شاعر فارسی زبان به آقای دکتر بگوییم که : چشمها را باید شست ، طور دیگر باید دید.

بایستی ابتدا در دیدگاهها و بینشمان تجدید نظر کنیم  چرا که  ادامه راه  نیازمند تغییر ذهنیتهای گذشته و اتخاذ نگرشهای جدید و سازنده است. به قول آقای دکتر حمید نطقی بنیانگذار و پدر روابط عمومی ایران ،  ایران را نه به صورت یک باغ گل بلکه به صورت باغ گلها ببینیم.فرهنگ و زبان فارسی را به عنوان زبان و فرهنگی در میان سایر زبانها و فرهنگهای ایرانی یعنی به عنوان گلی در میان گلها ببینیم. ایران متشکل از اقوامی مختلف با فرهنگها و زبانهای  متفاوت است .این حقیقتی است که بایستی دکتر ببیند و صد البته که میبیند ولی نادیده میگیرد. نادیده میگرد ، چون ...

وحدت در عین کثرت چیزی است که بایستی در جامعه چند قومیتی و به تعابیری چند ملیتی ایران پذیرفت.انچه اقوام ایرانی را در کنار هم نگه داشته است در اغلب مقاطع زمانی حکومتهای  دیکتاتوری و در برخی مقاطع تلاش مشترک برای رسیدن به آزادی و عدالت بوده است. تارخ ایران و هویت ایرانی نیز در میان این مبارزات و تلاشها شکل گرفته است.

سخن آخر:

دیدگاه روشنفکری در رابطه با هویت ایرانی بایستی واقعبینانه باشد.دیدگاه حاکمیت نیز همینطور. هویت ایرانی برابر با هویت قوم فارس شیعه مذهب نیست ، هویت ایرانی برآیند هویت تمام اقوام و گروههای دارای مذاهب و فرهنگ های مختلف است. داشتن این بینش ( کثرت ) ما را در رسیدن به هدف (وحدت) یاری خواهد نمود. اما استراتژی و راه و روش ما در رسیدن به این هدف (ایرانی واحد و سریلند) در این مقطع کنونی فدرالیزم است. شاید این گفته به مذاق عده ای خوش نیاید و آنرا موجب تجزیه ایران و خطرناک بنامند ولی قطعا خطر آن به مراتب کمتر از ادامه راه کنونی در جهت تشکیل ملت واحد از طریق آسمیله کردن سایر اقوام و ایجاد اتحاد ملی از طریق ناعدالتی های اقتصادی و اجتماعی است.