تبریز : دیلنچی سیز شهر

حیکایه
بو حیکایه نی یازمیرام سنی ناراحات ائده م ، و سنده اولان اینسان سئورلیک ( اومانیستی ) حیسلری یئرسیزجه سینه گوجلندیرم و سن اطرافیندا مینلرجه یالانی و ظلمی گورره رک یاشادیغیمیز دونیانی ایچینده اولان ایده ال دونیا ایله مقایسه ائددیک ده بویوک تناقضلارا یئتیشیب و و او تناقضلاری سیندیره (هضم) ائده بیلمه یه سن و سئویملی دوستلارین بیرینین دئدیی کیمی "بیر گون گلیب گوره کی آقا ، صادق هدایت کیمی انتحار ائدیب."
یازیرام 
چونکی گورورم 
گورورم چونکی دوشونورم
دوشونورم
چونکی وارام
و وارام تا بعضی گوردوکله ریمی گورمه مک اوچون چالیشام و بعضی گورمه دیک لریمی گورمک اوچون.
بعضیلری دئییر شاد یاشاماغین سرری موثبت دوشونمک ده دیر. البته کی منده بو سوزه قاتیلیرام بونا باخمایاراق کی اتیوپی ده و افغانستاندا یاشایان آداملارین چوخی موثبت دوشونه بیلمیللر اما اینانیرام کی اورادا یانلیز موثبت دوشوننلر موثبت عمل ائدیللر.
قره آغاج محله سینه گئده جک دی منیم دوستوم ریضا ، "نصف راه" دا تیرافیکدن چیخیب آذربایجان خیابانینا طرف یولا دوشور ، اوز ذهنیده صاباح نه ایشلر گوره جه یینی تجسم ائدیردی. بیر از گئدن دن سونرا غیر آدی بیر صحنه گورو گوزونون قارشیسیندا (البته بو صحنه لر ایرانین بعضی شهرلرینده غیر آدی ساییلماز) بیر قیز گورو سویوقدان بوزوشوب و آتاسیلان دایانیب یول قیراغیندا تاکسینی گوزله ییر. قیزی او حالدا گوردوکده داها آتاسی گوزونه گلمیر ساخلیر ماشینی.
ریضا: هارایا گئده جک سیز 
قیزین آتاسی : هارا یئتیرسز ، من آذربایجان فلکه سینده دوشه جه یم
ریضا: یاخشی اییله شین ، بو قیزی بو سویوقدا نیه چیخادیب سان ائشیگه
قیزین آتاسی: والله مریض دی من ده مستاجرم ، گلدیم بوردا قارداشیمدان پول آلام دوکتوره آپارام . الله هیچ کسین شانسین یاتیرماسین منیم کی شانسیم یاتیب
ریضا: آپاردین دوکتوره؟
قیزین آتاسی:یوخ قارداشیم گئتمیشدی مراغایا ائوده دئییلدی. گئتدیم اربابیم گیله اودا ائوده دئییلدی
ریضا: نه ایش گوررسن؟
قیزین آتاسی: بازادا باشماخچی شاگردییم حاج علی یه ایشله رم.
ریضا: خانم قیز آدین نه دی؟
قیز: شبنم
ریضا: درس اوخویورسان
شبنم : هه 
ریضا: نئچه نی 
شبنم: چهارم اوخویورام
بیردن قاباقداکی ماشین سرعتین آزالدیر و ریضا آیاقین قویور ترموزا.
قیزین آتاسی: آمان یاواش مواظب اولون ، ده یر ها
ریضا:قورخما هیچ زاد اولماز. هارایا گئده جک سیز دئیین تئز یئتیرم
قیزین آتاسی: یئکه توکاندا بیر دوستوم وار گمانیم اونا گئدیر ، گئدیب اوندان پول آلیم قیزی آپاریم دکتوره.
ریضا کیشینین معتاد اولدوغونا اول ماشنا میندیکدن شک ائله میشدی. اما بیر اصل اونون ذهنینده همیشه وارایدی کی ، هیچ واخت اینسانلارین ظاهرلرینه باخیب قضاوت ائله مسین. ائله بو اصل اساسیندا ایسته دی کیشینی سیناییب مطمئن اولسون.
ریضا: شبنم خانیم نه یین دی؟
قیزین آتاسی: والله آغا بوغازی چیرک ائله ییب اوسکورو. خلطیندان قان گلیر. قیزیم اوسکورمه ها ! آغانین ماشینی قانلی اولار شرمنده اولاریق.
بو سوزلرله قیزین یادینا سالماق ایسته ییردی کی باشلا اوسکورمه یه ، اما چوخ دا "سوغانچاسین چوخ ائله میردی" چونکی ریضا کارگاهدان چیخمیشدی و ایش پالتارلاری قره یاغ ایچینده ایدی و پوللو آداملار کیمین گورسه نمیردی.
شبنم اوسکورمه یه باشلادی. 
ضبطین سسی چوخ اولدوغونا گوره اوسکورمه سسی ائشیدیلمیردی. و شبنم ده ایکی ده نه اوسکورمه یه کیفایت ائله دی.
اردی وار....



نقدی بر سخنرانی دکتر ولایتی در ررایطه با تبیین هویت ایرانی

ااااااااااااا    

از دوران نوجوانی وقتی در جستجوی هویت خویش در بین صفحات تاریخ ، بقایای بناهای تاریخی ، فرهنگهای مختلف ، کانالهای تلویزیونی و... بودم ، در میان امواج بی امان تبلیغات و فرهنگ سازی صدا و سیما و دستگاه فرهنگی حاکمیت به تناقض های روشنی مبنی بر مغایرت هویت خود و هویت نمایش داده شده از من در تلویزیون پی بردم. من واقعی آن چیزی نبود که دستگاه رسانه ای حاکمیت از من ساخته بود. اما یک سوال همیشه در ذهنم بود و آن اینکه این همه تلاش جهت تغییر هویت من و ملت من برای چیست؟

بعدها با مقایسه وضعیت اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی ملت خود با وضعیت قوم حاکم (فارس) جواب سوال خود را با تلخی غیر قابل تصور یافتم. اما سخنان دکتر ولایتی در رابطه با هویت ایرانی که در مورخه 2/5/88 از شبکه چهار صدا و سیما پخش میشد ، بنده را بر آن داشت تا پاره ای از دیدگاههای ایشان را که بنده صد درصد مطابق با دیدگاه حاکمیت در رابطه با موضوع هویت ایرانی میدانم را به همراه نقدی که نسبت به این نگرش دارم ، با خوانندگان در میان بگذارم. با این امید که با شناخت حقایق و قبول حقایق به تعریفی واقع بینانه نسبت به هویت ایرانی دست یابیم .چرا که این تعریف مبنایی جهت اتخاذ سیاستهای کلان گردیده و راهی را برای همزیستی مسالمت آمیز تمام ملل ، اقوام و فرهنگها در کنار هم خواهد گشود.

آقای ولایتی در سخنان خود از دانشمندان کردی نام میبرد که هویت ایرانی داشته اند. مثلا از دکتر شرفکندی نام میبرد که کتاب بو علی را ترجمه نموده است. و چندین اندیشمند دیگر را نام میبرد که آثاری به زبان فارسی داشته اند. البته که نقش این اندیشمندان در تقویت زبان فارسی و ارتقاء علمی و فرهنگی جامعه ای که زبان فارسی را بلدند بر کسی پوشیده نیست ولی جای تعجب اینجاست که من در مدت زمان 20 سالی که به اندیشه های این آقا آشنا شده ام هیچوقت از زبان ایشان نشنیده ام  و یا در نوشته هایشان ندیده ا م  که حتی یک  اندیشمند  ترک ، کرد یا عرب زبان ایرانی را به خاطر اینکه به زبان و فرهنگ مادری خود خدمت کرده است مورد تمجید و تکریم قرار دهد و ایشان را فردی با هویت ایرانی دانسته و فردی بداند که در راستای اتحاد ملی خدمت کرده است. هر چند نقشی که آن اندیشمند درارتقاء فرهنگی جامعه خود داشته است به مراتب بیشتر از اندیشمندان فارسی زبان باشد. به طور مثال نقشی که اشعار و افکار معجز شبستری شاعر تورک زبان در بیداری فکری ملت آذربایجان در راستای مبارزه با تحجر و تبلیغ علم داشته به هیچ وجه قابل مقایسه با  هیچیک از شاعران فارسی زبان نمیباشد.

ایشان یکی از خصوصیات اقوام ایرانی را وطن پرستی دانسته و میگوید: تلاش جهت حفظ تمامیت ارضی ریشه در هویت ایرانی دارد و برای گفته خودشان شرکت اقوام مختلف در 8 سال دفاع مقدس را به عنوان مثال ذکر می کند.

واقعیت شرکت کلیه اقوام در شکل گیری انقلاب در سال 57 و حضور آنها در جنگ ما بین ایران و عراق چیزی انکار ناپذیر است. ولی عامل تمام جانفشانی های صورت گرفته در انقلاب و دوران دفاع مقدس چیزی نیست که آقای ولایتی عنوان میکند. نگاهی گذرا به دوران دیکتاتوری رژیم پهلوی وبررسی وضعیت آزادی های مدنی اقوام و همچنین وضعیت اقتصادی آنها در این دوران انگیزه مشارکت آنها را در ظهور انقلاب و جنگ تحمیلی که بلافاصله به دنبال این انقلاب اتفاق افتاد را بر همگان روشن میکند.

انگیزه اصلی شرکت آنهابیشتر از آنکه متوجه حفظ تمامیت ارضی ایران باشد ، امید به برقراری عدالت و رسیدن به آزادی بوده است. در قرن معاصر مرزهای سیاسی که محدوده یک کشور را مشخص میکنند را نمیتوان به عنوان دیوارهای یک زندان تلقی کرد که هیچ ملت و قومی را توان شکستن آن نباشد و همه محکوم به زندگی در داخل آن زندان باشند. درست است که احترام به تمامیت ارضی کشورها جزء اصول قوانین بین المللی میباشد ولی در کنار آن حق تعیین سرنوشت نیز برای ملت ها در نظر گرفته شده است. مرزهای سیاسی بایستی مجموعه انسانهایی  را در بر بگیرد که با رعایت عدالت و آزادی در کنار هم زندگی میکنند و در صورتیکه غیر از این باشد نتیجه آن در قرآن به این صورت آورده شده است:  الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.

  میگویند یک زوج عاشق و معشوق برای به ثمر رسیدن انقلاب روسیه دوشادوش هم مبازه میکردند. که در اثنی انقلاب مرد جوان کشته میشود. معشوقه وی نعش او را بغل کرده ، سر او را بر بالین نهاده موهای او را مرتب میکند و با صدای اندوهناک میگوید : بعد از تو انقلاب دیگر هیچ ارزشی برای من ندارد. حالا باید بعد از انقلاب ما مواظب معشوقه خود (و یا عاشق برای زنان جامعه مان) که همانا آزادی و عدالت است باشیم.

قسمت نهایی سخنان دکتر ولایتی در رابطه با مرزهای فرهنگی ایران میباشد. ایشان باز در این مبحث دانسته یا ندانسته فرهنگ فارسها را به عنوان کل فرهنگ ایران به تصویر میکشد. از برگزار شدن مراسم جشن نوروزی در ترکیه (توسط کردهای این کشور) به عنوان نفوذ فرهنگی ایران در آن منطقه یاد میکند. از مشاهده تعدای از روشنفکران اویغور در ترکستان غربی در چین که دیوان حافظ را میخواندند ،آن منطقه را حوزه فرهنگی ایران می نامد. و چند مثال دیگر بیان میکند که بیان آنها به عنوان خط فکرها و دیدگاههایی که موجب آشتی بین ملل گردیده و چهره ای سازنده از ایران و ذهن ایرانی داشته باشد دور از ذهن مینماید.

در نقد ایشان باید گفت که اولا اندیشه و هنر مرز نمیشناسد و دوم اینکه مرده گان نیز به اندازه زنده ها نیاز به تکریم و احترام دارند. توضیح اینکه اگر ایرانی ها صاحبان اندیشه ای مانند عمر خیام ، مولوی و حاظ  را به عنوان الگوهای فکری که خواستار دنیایی پر از معنویت و خوبی میباشند را نشناسانند. جهان در انتظار آنها نخواهد ماند و دیگران اقدام به این کار خواهند نمود. همچنان که دولت ترکیه اقدام به معرفی افکار و اندیشه های مولانا به جهان مینماید.  تاثیرپذیری یک ملت از اندیشه های فکری نخبه های سایر ملل در تمام دوران تاریخ بوده و خواهد بود و نمیتوان این تاثیر پذیری را به عنوان حوزه قلمرو فرهنگی یک کشور در کشور دیگری دانست و آنهم در میان قومیت ایغور در کشور چین که زبان ترکی و مذهب سنی دارند. همچنانکه ما نمیتوانیم قسمت اعظم کره زمین را به خاطر اینکه فلسفه یونان و نظام کشورداری یونان را که  در اکثر کشورها تدریس میشود ، قلمرو فرهنگی یونان بنامیم. ولی بایستی اقرار کنیم که از آن تاثیر پذیرفته ایم. و در مورد مکتب مارکسیسم هم همینطور و...

سخن آخر:

بنده مبانی وحدتی که توسط حاکمیت در ایران تعریف شده را دو چیز میدانم 1) زبان فارسی و 2)مذهب شیعه.

دستگاه رسانه ای حاکمیت با تمام توان این دو را تبلیغ میکند و تلاشهای پیدا و پنهان حاکمیت در راستای ساختن  ایرانی یکدست میباشد یعنی ایرانی با مردم فارسی زبان و مذهب شیعه.

سخنان دکتر ولایتی نیز سرتا پا تبیین و یا بهتر بگوییم تبلیغ همین مبانی در قالب هویت ایرانی میباشد. هرچند در بیان هویت اقوام کرد عنصر مذهب را در نظر نمیگیرد و هم ریشه بودن زبان کردی و فارسی راتکرار میکند، در مورد اقوام ترک آذربایجانی که وی عمدا آنها را آذری میخواند نقش مذهب را پر رنگ تر نشان می دهد . در این میان شکننده ترین حلقه قوم عرب (به جهت عرب و سنی بودن) میباشد و ایشان در تبیین هویت این قوم به عنوان قوم ایرانی بیشترین مشکل را دارد  .  انتظار ما هم از ایشان همین است چرا که ایشان قبلا وزیر امور خارجه سیستم حاکم و اکنون مشاور عالی در رابطه با مسائل بین الملل میباشند. یعنی اگر به زبان خیلی ساده تر بگوییم ایشان مانند یک نقاش هستند که تصویر ما را نه آن گونه که هستیم بلکه آنگونه که ایده ال و خواست ایشان میباشد (ایرانی فارس ، شیعه و وطن پرست) ترسیم کرده و توسط وسایل ارتباطی در دسترسشان به خود ما و دنیا نشان میدهد. و صد البته صدای ما که فریاد میزنیم : آقا این تصویر ما نیست بلکه پرداخته ذهن جنابعالی است به جایی نمیرسد.

اما هویت جامعه ایرانی به چه شکلی است؟ و هویت واقعی جامعه ایرانی چه تفاوتی با هویت ترسیم شده توسط آقای دکتر دارد؟

در اینجا باید از زبان سهراب سپهری ، شاعر فارسی زبان به آقای دکتر بگوییم که : چشمها را باید شست ، طور دیگر باید دید.

بایستی ابتدا در دیدگاهها و بینشمان تجدید نظر کنیم  چرا که  ادامه راه  نیازمند تغییر ذهنیتهای گذشته و اتخاذ نگرشهای جدید و سازنده است. به قول آقای دکتر حمید نطقی بنیانگذار و پدر روابط عمومی ایران ،  ایران را نه به صورت یک باغ گل بلکه به صورت باغ گلها ببینیم.فرهنگ و زبان فارسی را به عنوان زبان و فرهنگی در میان سایر زبانها و فرهنگهای ایرانی یعنی به عنوان گلی در میان گلها ببینیم. ایران متشکل از اقوامی مختلف با فرهنگها و زبانهای  متفاوت است .این حقیقتی است که بایستی دکتر ببیند و صد البته که میبیند ولی نادیده میگیرد. نادیده میگرد ، چون ...

وحدت در عین کثرت چیزی است که بایستی در جامعه چند قومیتی و به تعابیری چند ملیتی ایران پذیرفت.انچه اقوام ایرانی را در کنار هم نگه داشته است در اغلب مقاطع زمانی حکومتهای  دیکتاتوری و در برخی مقاطع تلاش مشترک برای رسیدن به آزادی و عدالت بوده است. تارخ ایران و هویت ایرانی نیز در میان این مبارزات و تلاشها شکل گرفته است.

سخن آخر:

دیدگاه روشنفکری در رابطه با هویت ایرانی بایستی واقعبینانه باشد.دیدگاه حاکمیت نیز همینطور. هویت ایرانی برابر با هویت قوم فارس شیعه مذهب نیست ، هویت ایرانی برآیند هویت تمام اقوام و گروههای دارای مذاهب و فرهنگ های مختلف است. داشتن این بینش ( کثرت ) ما را در رسیدن به هدف (وحدت) یاری خواهد نمود. اما استراتژی و راه و روش ما در رسیدن به این هدف (ایرانی واحد و سریلند) در این مقطع کنونی فدرالیزم است. شاید این گفته به مذاق عده ای خوش نیاید و آنرا موجب تجزیه ایران و خطرناک بنامند ولی قطعا خطر آن به مراتب کمتر از ادامه راه کنونی در جهت تشکیل ملت واحد از طریق آسمیله کردن سایر اقوام و ایجاد اتحاد ملی از طریق ناعدالتی های اقتصادی و اجتماعی است.

The philosophy of life


At the street, at your workplace, in your school classes, when you see any good or bad event,….every thing you come across in the course of life will cause a question to come to your mind repeatedly: “ what do I want from this life?” this question will form your philosophy of your life. You are looking for the answer day and night and it doesn’t even let you sleep. You are to find an answer to this question but the more you think about it, the less you find any acceptable one. You walk around trying to ask your friends, you go to the library and look it up in books and sit at the corner of the libraries and read those books with an unquenchable thirst to find an answer to your question, that is, the true philosophy behind your life!!!You go to Mosques and Churches, you ask those people there and the answer you get is that life is prosperity.
A philosophers’ answer to your question is that the aim of life is to observe ethics and to attempt to act in accordance with its principles.
A painter says: life is beauty.
A sculptor says: life is to create.
A person in love says: life is to love and to be loved.
An evolutionist answers: life is to be liberal.
You ask “Shahriyar” at his last moments of his life and he answers: “life is to be good and benevolent.”
…………..
And you say to yourself: while there are so many reasons like these for life why should I not live?
But again you are looking for your own philosophy behind your own life and at last you find it on the lips of an innocent child, while s/he is smiling, and you promise to yourself to do something; “I won’t let such a smile disappear from the lips of innocent children because that is the reason for my life”. It will be at this moment that even your heart will beat for achieving such an end and to fulfill this promise you will endeavor lifelong, like an author with a pen in his hand , like a worker at his workplace, like a mother at home,……………. And to create such a smile you will try your best in such a way that even death can not prevent you from achieving your goal. You will even make them smile while death comes upon you and you will create your last smile at this time, an innocent smile on your own lips. Just at this moment those who are looking at you will understand the true philosophy behind your life!!!!